-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 09:14
مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام تا بیابم شاید از تو، رد پایی روز و شب دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب پیش رویم قاب عکسی از تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 08:56
-
مادر
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 16:13
شیشه پنجره را باران شست از دل تنگ من اما،چه کسی نقش تو را خواهد شست !!!
-
مادر( نفسم)
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 07:59
-
آوای سخن مژگان
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 10:22
بر مزارم گر گذر کردید مرا یادم کنید سوره ای یا فاتحه خوانید مرا شادم کنید لحظه هایت را خدایی کن که یابی سروری شور حال من فقط یک عشق نام مادری
-
آوای سخن محمد
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 09:53
سلام مامان مهربون سلام فرشته آسمون چه خبر از زندگی می دونم خسته شدی از دست این شیش تایی یا بعضی وقتا یواشکی ، دستای لرزونتو زاق می زنم باخودم می گم خدا این رسمش ، با دلم حرف های ناجور می زنم بعضی وقتا چشاش مثل ابر ای بهار بارونیه اون بالشت روی پاش مثل یک ناودونیه کاشکی من بالشت بودم مینشستم رو پاهاش شونه میکردم...
-
سوز دل زینب
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 07:09
همچو پاییز برگ و بارم چیدو رفت ناله های جان گدازم دید رفت گفتمش جانم مرو جانم تویی بر نگاهم خندهای پاشیدو رفت آه ندانستم چه خبط کردم که او دست گرمش بر تنم سایید رفت رفتنش بار گران بر دل نهاد بی نشان و بی صدا خوابیدو رفت زندگی با او چه عشق بود امید خوش به حالش ، بذر عشق پاشیدو رفت
-
آوای سخن زینب
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 11:38
خیلی دلمون واست تنگ شده
-
داداشم راست گفت
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 11:09
داداش علی رضا راست گفت وقتی مامان رفت دیگه کسی نیست واسمون دعا کنه ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 11:07
دلم از غصه ندیدنت داره میترکه ،یعنی دیگه هیچوقت نمی بینمت ؟ نمی بوسمت خدایا به من صبر بده ...صبر نبوسیدن مادرم تا آخر عمرم ...من مرد این روزها نیستم
-
غم مادر
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 11:06
غمخانه است سینه ی من در فراق تو آنکس که هست از غم من باخبر، خداست آگه نبودم از غم بی مادری، ولی . . . مرگت پیام داد که: بی مادری بلاست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 11:03
مـــــــــــــــــــــــــــــــــادرم : سکوتم را به باران هدیه کردم تمام زندگی را گریه کردم